خانمي يک طوطي خريد. اما روز بعد آن را به مغازه پرنده فروشي برگرداند.
او به صاحب مغازه گفت اين پرنده صحبت نمي کند.
صاحب مغازه گفت:«آيا در قفسش آينه اي هست؟ طوطي ها عاشق آينه هستند. آنها با تصويرشان در آينه شروع به صحبت مي کنند.»
آن خانم يک آينه خريد و رفت .
روز بعد باز آن خانم برگشت و به پرنده فروش گفت طوطي هنوز صحبت نمي کند.
صاحب مغازه پرسيد:«نردبان چه؟ آيا در قفسش نردباني هست؟ طوطي ها عاشق نردبان هستند.»
آن خانم يک نردبان خريد و رفت .اما روز بعد باز هم آن خانم نزد پرنده فروش رفت.
صاحب مغازه گفت:« آيا طوطي شما در قفسش تاب دارد؟ به محض اين که طوطي در قفس شروع به تاب خوردن کند،حرف زدنش تحسين همه را بر مي انگيزد.»
آن خانم با بي ميلي يک تاب خريد و رفت . وقتي که آن خانم روز بعد وارد مغازه شد،چهره اش کاملاً تغيير کرده بود.
او به مغازه دار گفت:«طوطي مرد.»
صاحب مغازه شوکه شد و پرسيد :«آيا او حتي يک کلمه هم حرف نزد؟»
آن خانم پاسخ داد:«چرا ،درست قبل از مردنش با صداي ضعيفي گفت آيا در آن مغازه غذايي براي طوطي ها نمي فروختند؟»